یاسمین یاسمین ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

عشق یعنی داشتن دختری به لطافت یاس.....

مـــــــادر ...

  زيباترين واژه بر لبان آدمي واژه مادر است.. زيباترين خطاب مادر جان است.. مادر واژه ايست سرشار از اميد و عشق.. واژه اي شيرين و مهربان که از ژرفاي جان برمي آيد.. روزت مبارک مادر...   ميلاد حضرت فاطمه زهرا (س) و روز مادر رو به همه دوستان خوبم تبريک ميگم و خدا رو شاکرم از اين که طعم شيرين مادر شدن رو به من چشاند خدايا شکرت       سلام دخترم ياسمين زهراي من ازت ممنونم چون با وجود تو من مادر ناميده شدم دوست دارم عزيز مادر   خــــــوب اين سري دست پر اومدم با کلي عکس از عزيز دلم ياسمين طلا از اونجايي که من و بابايي رو ديگه خوب ميشناسه هر...
30 فروردين 1393

3 ماهگيت مبــــارک باشه فرشته کوچولوي ما

سلام دختر نازم ماهگيت مبارک باشه مهربونم خدا رو شکر که خدا تو رو به ما هديه کرد و شدي عشق من و بابايي حسابي به من وابسته شدي و اگه منو نبيني بغض مي کني گل من براي همين يه سره چسبيدي به من و گاهي همچين تو چشام خيره ميشي و نگاه ميکني که ديگه دلم برات ضعف ميره و منم حسابي بوست مي کنم و مي خورمت من و بابايي رو خوب ميشناسي و باهامون حرف ميزني آقون و آقا و اونگه و ق و گ رو زياد ميگي شيرين زبوونم و وسطاشم خودت ميخندي دوست داريم ياسمينم عکس جديدت رو تو پست بعدي ميذارم ...
24 فروردين 1393

**ياسمين ِ دوست داشتني**

سلام شيرين عسلم دخترکم ايام عيد هم تموم شد و شما اولين عيد رو سپري کردي .. معمولا تو راه عيد ديدني مي خوابيدي و اکثر جاها خواب بودي .تا بابايي ماشين رو روشن مي کنه مي خوابي هر کي ميبينتت ميگه شبيه بچگي هاي خودمي وتو شکوفه کوچولو هستي تو عيد يه بار براي گردش رفتيم برج ميلاد که خيلي شلوغ بود و پياده روي زياد داشت ترسيديم سرما بخوري آخه چند روزيه هوا سرد شده و براي همين از ماشين پياده نشديم و شما فقط با تعجب چراغاي بيرونو نگاه مي کردي..روز سيزده هم رفتيم سمت پارک طالقاني و هوا بااز سرد بود و به خاطر جوجه کوچولومون از ماشين پياده نشديم و تو ماشين سيزده رو سه تايي به در کرديم من و بابايي ...
16 فروردين 1393

عيدت مبارک ياسمين بانو

  سلام عسلکم اولين عيدت مبارک باشه دختر نازنينم امسال بهترين سال نو بود براي من و بابايي عسلکم اميدواريم سال هاي خيلي خيلي خوبي در انتظارت باشه و بهترين ها رو برات از خداوند آرزو ميکنيم دخملکم دستش رو پيدا کرده و ميذاره تو دهنش و ملچ و مولوچي مي کنه که بيـــــــا و ببين ...يه بارم دستت رو تو دهنت کرده بودي و نمي تونستي در بيااري زدي زير گريه خدا رو شکر ديگه شير خودم برات کفايت مي کنه و خيلي وقته ديگه بهت شير خشک نميدم..شبا هم خووب مي خوابي و دختر نمونه اي براي من و بابايي هستي رااستي  براي اولين بار تو 65 روزگي خودم حمومت بردم خيلي خوب و لذت بخش بود نو هم عاااشق...
3 فروردين 1393
1